دينادينا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره
الناالنا، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره
آتناآتنا، تا این لحظه: 6 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

فسقلی های من😍

عزيزم.....................

كنارم هستي و بازم دلم تنگ ميشه هر لحظه                         خودت ميدوني عادت نيست فقط دوست داشتن محضه كنارم هستي و بازم بهونه هامو ميگيريم                        ميگم اي واي چقدر سرده ميام دستاتو ميگيريم يه وقت تنها نري جايي كه از تنهايي ميميرم                        از اينجا تا دم در هم بري دلشوره م...
31 تير 1390

هفتگانه!

با سلام در اين پست قصد داريم اتفاقات اين سه هفته گذشته را به سمع و نظر شما برسانيم!!!  1. امتحاناتمونو داديم و خِلاص!!! !!! هيچكدومم نيوفتادم خدارو صدهزار مرتبه شكر 2.رفتيم دكتر تا صداي قلب شما رو بشنويم بابايي هم اومد تو...ولي مامانجون تو اينقده شيطوني كردي آبرومونو بردي!!!  مادرم خانم دكتر كه كاريت نداشت اينقدر از دستش فرار ميكردي فقط ميخواست صداي قلبتو نشون ما بده اما تو همش وول ميخوردي و نميذاشتي بنده خدا كارشو بكنه ....قربون اون شيطون بودنت بشم من  من و بابايي كلي ذوق كرديم وقتي صداي قلبتو شنيديم عزيزم  ميدوني صداي قلبت درست شبيه صداي قلب داداشي ات بود وااااااي كه چقدر دلم براش تنگ شده 3. دكتر براي اينكه مطم...
30 تير 1390

تغييرات ناگهاني!!!!!!

سيـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام به جيجل مامان!!! شيطون مامان حالت چطوره؟؟؟ الان كه دارم مينويسم همش داري وول ميخوري و لگد ميزني اينقدر هم محكم ميزني كه از روي لباسم هم معلومه !!!!! الهي قربونت بشم من خب يادم رفت دليل تاخير طولاني ام رو بگم....جونم برات بگه مادر حدود يكماه پيش ما تصميم گرفتيم يه سروساموني به خونمون بديم آخه هفت ساله اينجاييم و ديگه خونه حسابي تعميرات لازم داشت تازه جامم تنگ بود اتاق شما كه شده بود انباري!!!!! ....يكي از اخلاقهاي خوب بابايت اينه كه اگه يه تصميمي بگيريم زياد منو معطل نميذاره و فورا اجراش ميكنه اين بود كه خيلي خيلي ناگهاني و سريع ما اسبابامونو جمع كرديم...
30 تير 1390

دولاله (دوباره) سلام

سلام عزيزكم قربونت بشم من خوبي وروجك من؟ دلم برات شور ميزد گفتم بيام يه چيزي بنويسم بلكه از استرسم كم بشه....آخه ميدوني شب جمعه اي داشتم از سراشيبي پاركينگ خونمون آروم آروم ميومدم پايين كه يه دفعه ليز خوردم!!!!  وااااااااي خيلي ترسيديم ..........باباي كلي دعوام كرد كه چرا مواظب نيستم و هنوز مثل هميشه شيطون و سربه هوام!! ولي من كه از قصد اينكارو نكردم   ولي خودمم خيلي ترسيدم تازه شبش هم خواب ديدم كه رفتم يه دكتر درپيت اونم الكي برام سركلاژ داده منم خودسر تك تنها انجامش دادم بعد هم بخاطر همون ديديم كه قلب جنين نميزنه ....واااااااااي به خدا رسيدم تا بيدار شدم ..ولي بعدش نشستم سجده شكر كردم كه خداروشكر خواب بوده ... ولي ...
5 تير 1390
1